سکوتی گرفته است مرا در بر
نشانی از هم زبانی نمی بینم
داده ام از دست زورق خیالم را
در این با خیالی خیالی نمیبینم
آتش زیر خاکستری مانم که جان دارد
دراین آتش نشانی ازمهربانی نمی بینم
درانتظارم که باز آیی با نسیم صبحگاهی
در زورق بشکسته ام یارینمی بینم
در دریایی متلاطم در امواج سهمگین
بادبانها بشکسته، فانوسدریایی نمی بینم
آرزوها گم گشته در این امواج طوفانی
تا به سر منزل مقصود ساحلی نمی بینم
مهرحاجت ها ناآمده به دست بادرفت
آرزوها گم گشته جزسرابی نمیبینم
16/2/98
مهرداد عسکری بهبهانی ( مهر)
درباره این سایت