گویا شعرم شده نگاه
چراغ اتاقم شده خاموش
تصویرم شده بهشماره
نگاهم شده تصویرمات خانه
به یادگار
گلدانی می خواهمداشته باشم بر تاقچه
می خواهم شمعهای بسیار برافروزم
در گلدان
دخیل ببندم برآن
از اشک هایشریسمان بسازم
تا شاید لب بازکند کلمات تصویرم بر دیوارم قاب عکسی شود
از واژه ها ی پرمعنی
رد پاهایش دربرف می خلد
در کوچه هایاسیر
این منم به انتظار
تا کس در بگشاید
در واپسین فصمستان
به روی بهار
مهردادعسکری بهبهانی (مهر)
27 /11/98
درباره این سایت